مهمانخانه یک منتقد

هر اثر هنری پیامی بالاتر از سرگرمی دارد و نقد به دنبال این پیام‌ها است.

مهمانخانه یک منتقد

هر اثر هنری پیامی بالاتر از سرگرمی دارد و نقد به دنبال این پیام‌ها است.

این بلاگ مهمانخانه ذهن یک منتقده که دلش می‌خواد برداشتی که از آثار هنری داره رو برای کسایی که باهاش علاقه مشترکی دارند به اشتراک بذاره.

فرانسیس بیکن جمله معروفی درباره کتاب‌ها داره که من به تمام هنرها نسبتش می‌دم:
برخی کتاب‌ها را باید چشید،
بعضی را باید بلعید
واندکی را باید جوید و سپس هضم کرد!

من کسی‌ام که دنبال جویدن و هضم کردن هر اثر هنری که باهاش مواجه می‌شه هستم مثل انواع کتاب و سینما.

طبقه بندی موضوعی

ریشه هویت‌سازان!

این روزها به‌واسطه ورود قدرتمند کمپانی‌های تولید کمیک بوک به دنیای سینما مخصوصاً کمپانی مارول، تب طرف‌داری ابرقهرمانان بیش‌ازپیش زیاد شده و در حال حاضر این ابرقهرمانان هستند که سینما را به اشغال خود درآورده‌اند و مجالی به دیگران نمی‌دهند.

شما هم اگر طرف‌دار قهرمان‌ها باشید و کمی اهل مطالعه و عمیق شدن در این زمینه باشید حتماً شنیده‌اید که نقل محافل کارشناسی درباره ابرقهرمان‌ها این است که؛ کاربرد ابرقهرمان‌ها بر پایه هویت‌سازی است مانند کاپیتان آمریکا که برای جامعه جنگ‌زده آمریکا متولد شده است. سؤال اصلی اما اینجاست این ابرقهرمانان هویت خود را از کجا می‌گیرند که می‌توانند این‌چنین برای جامعه هدف خود و حتی جهان هویت‌سازی کنند؟

  • امیرحسین حیدری

 

خیلی از کسانی که فیلم می‌بینند و حتی کسانی که فیلم نمی‌بینند تو یه نکته اتفاق‌نظر دارند و اون اینه که سری فیلم‌های ماتریکس قشنگ و البته جزو فلسفی‌ترین فیلم‌ها است (البته به جز آخرین نسخه اون). ماتریکس اونقدر ارجاع به مسائل مختلف مثل علم اوایل (خیلی از ما این علم رو به علم اساطیر می‌شناسیم)، فلسفه، روان‌شناسی؛ عرفان و خیلی چیزهای دیگه داره که هر بار درباره یک بخشی از اون حرفی زده می‌شه که البته درسته اما کامل نیست.

برای اینکه منظورم رو بهتر برسونم بهتره که از کسی کمک بگیرم که تو مثال آوردن خیلی معروفه؛ بله مولانای خودمون رو می‌گم. حتماً داستان فیل در تاریکی مثنوی معنوی رو خوندید یا حداقل شنیدید. ماتریکس همون فیل درون تاریکی است که هر کس جایی از اون رو لمس کرده و برای اهالی بیرون از اتاق توصیف کرده. اما به نظرتون اون فیلی که داخل تاریکی خودش رو حبس کرده کیه یا اصلاً چیه؟

بدون شک هرکسی که ماتریکس رو دیده باشه متوجه درهم‌تنیدگی روابط بین کاراکترها با هم و مهم‌تر از اون رابطه شخصیت‌ها با محیط (بخوانید ماتریکس) شده. پس اگر هسته این درهم‌تنیدگی رو بشناسیم یعنی می‌تونیم این کلاف سردرگم رو باز کنیم؟ پس بیایید با هم تمام این تارهای درهم‌رفته رو کنار بزنیم ببینیم اصلاً اون وسط چیزی پیدا می‌شه یا نه! 

  • امیرحسین حیدری

روایت داستان از زبان حیوانات قدمتی به طول تاریخ داره و توی ادبیات خودمون به این نوع روایت فابل می‌گن. از بهترین فابل‌ها می‌شه به کلیله و دَمَنه و منطق‌الطیر عطار اسم برد. انیمیشن زوتوپیا رو کمتر کسی هست نشناخته باشه و داستانش رو ندونه. انیمیشن زوتوپیا محصول سال 2016 است و داستان خرگوشی که در قدم اول باید خودش رو به خانواده ثابت کنه و دوم باید به رییس و همکارهای خودش بفهمونه که اون هم یه پلیسه مثل بقیه فارغ از جنسش (کلیشه‌های جنسیتی جامعه) و نوعش (علف‌خوار بودنش می‌تونه اشاره به دگرباشان جنسی هم داشته باشه).

  • امیرحسین حیدری

پایگاه 86

انیمه 86 (اسم عجیبیه نه؟) روایتی تک خطی از یک ماجرا است. شاید کارگردان انیمه می‌توانست به راحتی مخاطب خودش را به چالش بکشد چون داستان این پتانسیل را دارد اما برای انجام ندادن این کار دلیل مهمی دارد. کارگردان پیام بسیار بسیار مهمی برای مخاطب خودش دارد و برای اینکه مخاطب را با یک روند غیر خطی  گیج نکند داستان را از نقطه 2فر شروع کرده و آرام آرام حقایق را فاش می‌کند.

  • امیرحسین حیدری

روایت داستان در انیمه یاسوکه تا اواسط  انیمه یک روایت خطی و مستقیم نیست  و داستان گاهی در زمان حا می‌گذرد و گاهی در گذشته یاسوکه سامورایی سیاه‌پوست کنکاش می‌کند. اواسط انیمه که می‌رسد گذشته یاسوکه به پایان می‌رسد که این خود یکی از نقاط ضعف داستان است و بخش مهمی از داستان در ابهام می‌ماند. انیمه یاسوکه در مجموع اصلا داستان قوی‌ای ندارد و داستان آن به شدت کلیشه‌ای است و مانند داستان‌های وسترن غربی است؛ یک هفت‌تیر کش افسانه‌ای که از گذشته‌اش به دهکده‌ای پناه آورد اما این گذشته  او است که دست از سرش بر نمی‌دارد.

یکی دیگر از ضعف‌های داستان که داستان انیمه را در ضعیف بودن کامل کرده کاراکتر‌های آن است، کاراکتر‌های انیمه تیپیکال هستند و تنها نکته‌ای که مخاطب را پای تماشای نگاه کردن انیمه می‌گذارد تناقض‌های انیمه‌ است. تناقض‌هایی که تا به حال شاید کمتر در دنیای انیمه‌شاهد آن بودیم، بله منظورم کاراکترهای سیاه پوست است مخصوصا یاسوکه یا یاسان که نقش اصلی انیمه و یک سامورایی افسانه‌ای است. مورد دیگر نشان دادن یک میکده ژاپنی است که نوشیدنی به سبک غربی سرو می‌کند و حتی نوشیدنی‌های غربی مثل ودکا! هم در آن پیدا می‌شود.

درباره کاراکتر‌های سیاه‌پوست فیلم در بخش بعدی بیشتر صحبت می‌کنیم و اما داستان، داستان انیمه یاسوکه روایت سامورایی افسانه‌ای سیاه‌پوستی به نام یاسوکه است که بعد از جنگی خانمان سوز و اینکه به دستور ارباب خود پس از اینکه ارباب هاراگیری می‌کند سر از تنش جدا می‌کند. یاسوکه بعد از پشت سر گذاشتن این اتفاقات به دهکده‌ای کوچک پناه می‌برد و به نوعی تارک دنیا می‌شود تا اینکه با دخترکی روبرو می‌شود و به همراه آن دخترک یاسوکه نیز باید با گذشته خود روبرو شود...

ناگفته نماند که انیمه پایان‌بندی ضعیفی دارد پس صرفا از دیدن صحنه‌های خشونت آمیز و پر زد و خورد آن که خشونتی نسبتا عریان را به نمایش می‌گذارد حتما نهایت استفاده را ببرید و از به پایان انیمه امیدی نداشته باشید. ‌

نفوذ غرب در انیمه

نمی‌دانم تا حالا به این فکر کردید یا از خودتان پرسیده بودید که اگر یک فرد غربی یا آمریکایی یک انیمه می‌ساخت؛ آن انیمه چه شکلی می‌شد؟ چه داستانی داشت؟ کاراکترها چطور بودند؟ جواب همه سوالاتتان می‌شود مینی سریال انیمه‌ای یاسوکه. انیمه یاسوکه را عواملی تماما غربی و عمدتا سیاه‌پوست ساخته‌اند که اثرش را به وضوح در انیمه می‌بینید، این اثر نه تنها در روح اثر که در بالا بخش قبل هم ذکر شد(داستانی مانند وسترن‌های آمریکایی) که در کاراکتر‌ها و لوکیشن‌های انیمه هم می‌شود دید مانند همان میکده ژاپنی که مانند بار‌های فیلم‌های وسترن است.

درباره کاراکترهای سیاه‌پوست انیمه که دو کاراکتر هستند؛ یاسوکه و مبارز مزدوری به اسم شمن که بومی آفریقا است(یک بومی آفریقایی در ژاپن؟) نکته‌ای وجود دارد و آن هم این است در انیمه‌ای که شدت خشونت بالایی هم دارد اما این دو کاراکتر در آخر انیمه سالم می‌مانند مخصوصا یاسوکه که... ( به دلیل اسپویل شدن از ادامه متن صرف نظر می‌کنم). نکته دیگر انیمه که شالوده اصلی داستان هم هست دوره تاریخی‌ای است که انیمه در آن دوره روایت می‌شود؛ هر چند که از این دوره هم رد پایی محو در انیمه وجود دارد. دوره‌ای که ژاپن طی سلسله جنگ‌هایی به یک ژاپن متحد و تبدیل به امپراتوری ژاپن تبدیل می‌شود.

انیمه یاسوکه با اینکه در بستری تاریخی روایت می‌شود اما همانطور که قبلا هم اشاره کردم به علت عوامل غربی آن تحت تاثیر جنبش‌های غربی است. در انیمه یاسوکه شاهد سیاه‌پوستی هستیم که برده یک فرد اروپایی است و با نشان دادن ارزش‌های اخلاقی‌ای که به آن پایبند است یک ارباب روشنفکر ژاپنی او را می‌خرد، این برده(یاسوکه) تا جایی پیشرفت می‌کند که بقیه افراد که ژاپنی هستند کینه یاسوکه را به دل می‌گیرند(نژادپرستی). در سوی دیگر ماجرا یک سامورایی زن هم وجود دارد(پدیده‌ای که در ژاپن عصر سامورایی‌ها ممنوع است) و جزو افراد عالی‌رتبه این ارباب روشنفکر است(جنبش‌های فمینیستی یا قهرمان فمنیستی).

بلاتکلیف در ژانر

انیمه یاسوکه از نظر فنی بهتر از داستان ظاهر شده؛ صحنه‌های جنگ تن به تن به خوبی و با ریتمی سریع و تند کار شده‌اند که الحق هنگام دیدن جنگ‌های تن به تن ضربانتان بالا می‌رود. نکته دیگر خشونت بالای این فیلم است که به هیجان فیلم افزوده؛ با نشان دادن قطع شدن اعضا یا صحنه‌هایی مثل این. این انیمه اما در یک زمینه تکلیفش با خودش روشن نیست و آن ژانر فیلم است؛ در فیلم ما جنگ ربات‌های غول‌پیکر را می‌بینیم، نبرد‌های تن به تن با سلاح معروف سامورایی‌ها کاتانا را شاهدیم، انواع جادوگری را می‌بینیم و موارد دیگری مثل این.

البته این بلا تکلیفی در ژانر مرا یاد انیمه‌ دیگری انداخت که باز همین مشکل را داشت یعنی انیمه بتمن نینجا. اگر نگاه دقیق‌تری به این دو انیمه بیاندازیم یک نقطه مشترک میان این دو اثر پیدا می‌کنیم و آن حضور فعال غربی‌ها در یک اثر شرقی مثل انیمه است. این بلاتکلیفی در ژانر از نظر من بیشتر به ناآشنا بودن کارگردان انیمه یاسوکه با انواع ژانر انیمه برمی‌گردد. البته طبیعی است که یک کارگردان در مواجهه با چنین تنوع سبکی ذوق‌زده شود! و بخواهد از پتانسیل تمام این سبک‌ها در اثر کوتاه خود استفاده کند.

  • امیرحسین حیدری

امروز سرمایه‌گذار ترک فیلم مست عشق بیانیه‌ای برای حرف‌های حسن فتحی کارگردان این فیلم داد. کاری به حواشی این فیلم ندارم و فقط یه قسمت از این بیانیه توجهمو جلب کرد.


خیلی‌ها حتما کلمه استوری بورد به گوششون خورده و یا معنی این کارو می‌دونن. استوری بورد یکی از مهم‌ترین پیش‌نیازهای ساخت یه اثر نمایشیه که اتفاقا کارگردانان ایرانی هیچ اعتقادی بهش ندارن! و سفت و سخت هم بر این باور هستن که استوری بورد اصلا لازم نیست.


اگر می‌خواید بدونید استوری بورد چقدر مهمه، همین یه تیکه از بیانیه سرمایه‌گذار ترک فیلم مست عشق روبخونید.

  • امیرحسین حیدری

روند داستان انیمشن میشل‌ها در برابر ماشین‌ها مثل دیگر انیمیشن‌ها روند آرامی نیست و لحظه‌ای نیست که حقه‌ای جدید رو نکند. ثانیه‌ای آنقدر می‌خندید که اشک از چشمانتان سرازیر می‌شود و ثانیه‌ای دیگر شاهد یک گفتگوی احساسی که حتی ممکن است شما را به فکر ببرد هستید اما اشتباه نکنید، این انیمیشن اشتباه دیگر آثار را تکرار نمی‌کند که با نشان دادن صحنه‌ای احساسی همه سرعت فیلم را بگیرد که بخواهد نکته‌ای برای شما بگوید. این انیمیشن حتی در صحنه‌های جدی هم یک شوخی در آستین دارد تا شما مثل قبل قهقهه بزنید و با فیلم همراه شوید. میشل‌ها و ماشین‌ها داستان یکی از عجیب‌ترین و بهترین خانواده‌های دنیا است. داستان از جایی شروع می‌شود که دختر بزرگ میشل‌ها کیتی که یکی از طرفداران سینما است و توانسته با فیلم‌هایی که در یوتیوب آپلود می‌کند بورسیه بگیرد. شب آخر دورهمی میشل‌ها اما خوب پیش نمی‌رود و پدر برای جبران خطایی! که کرده سر خود برنامه‌ای می‌چیند که صبح فردا همه از آن مطلع می‌شوند.

صبح روز بعد وقتی کیتی ساک و کوله خودش را جمع کرده از خانه بیرون می‌زند با صحنه‌ای روبه‌رو می‌شود که جا ‌می‌خورد، خانواده به همراه ماشین فرسوده‌ای که پر از وسایل است جلوی خانه منتظر کیتی است. بدتر از آن این است که میشل بزرگ بلیط هواپیمای کیتی را کنسل کرده و تصمیم گرفته با یک سفر خانوادگی کیتی را به کالج برساند. در راه همانطور که می‌شود حدس زد اوضاع درست پیش ‌نمی‌رود و خانواده به خاطر علاقه برادر کیتی آرون به یک پارک دایناسور‌های قدیمی زهوار در رفته می‌روند. حادثه اصلی فیلم ‌اینجا است که اتفاق می‌افتد وقتی که پایان دنیا اتفاق می‌افتد! و خانواده میشل‌ها تنها امید بشریت و تنها انسان‌های آزاد روی زمین هستند. اینجا است که میشل‌ها تصمیم می‌گیرند... (انتظار که ندارید همه داستانو اسپویل کنم؟ حق بدید چون همه لذت فیلم به غیرمنتظره بودنشه.)

عشق، خانواده، ربات‌ها

انیمینشن میشل‌ها در برابر ماشین‌ها بر سه پایه استوار است که انصافا توانسته همه این موضوعات را کامل برای مخاطب خودش جا بیاندازد. اولین موضوعی که در انیمیشن به آن بر می‌خوریم خانواده و ارتباط اعضای درون خانواده است که اتفاقا هسته اصلی داستان هم یکی از همین رابطه‌ها تشکیل می‌دهد یعنی رابطه پدر و دختری. ریک میشل پدر خانواده مانند هر پدر یا مادری نگران موفقیت فرزندش است و بعضی جاها هم ممکن است این نگرانی حتی بی دلیل باشد، از طرف دیگر کیتی نیز مثل هر نوجوان دیگری از بودن با خانواده و اینکه درک نمی‌شود خسته است و به دنبال دوستانی مانند خودش است که او را درک کنند.

موضوع دوم بحث تکنولوژی و هوش مصنوعی است، این انیمیشن هم حتی در این موضوع تکراری هم با دیگر آثار تفاوت دارد. تفاوت در علت شورش ماشین‌ها یا بهتر بگویم یک دستیار صوتی هوشمند علیه انسان‌ها است که دوباره به مفهوم خانواده و ارتباط‌های درون خانواده بر می‌گردد که این خود تاکیدی است بر این مفهوم در این انیمیشن. موضوع دیگر که انیمیشن به آن می‌پردازد رابطه تکنولوژی مخصوصا موبایل‌ها و تبلت‌ها با انسان‌ها است و به خوبی نشان می‌دهد که خاموش کردن وای‌فای به مراتب حیاتی تر از شورش ماشین‌ها و نابودی یشریت برای آدم‌ها است!؛ البته این نکته را به خوبی و با یک طنز بسیار دیدنی نشان می‌دهد که نباید فراموش کرد طنز سیاهی است.

انیمیشن صحبت از هوش مصنوعی و اینکه آیا هوش مصنوعی می‌تواند دارای شعور یا آگاهی شود هم می‌کند و تقریبا اواخر انیمیشن است که اتفاقا نظر و جواب خود را هم به این سوال مهم می‌دهد. وقتی ریک پدر خانواده به دو ربات دوست داشتنی فیلم می‌گوید: مگر شما نباید مرده باشید؟ و یکی از ربات‌ها جواب می‌دهد: مرگ؟ مرگ چیه؟ و مادر خانواده با گفتن این جمله که حالا وقت این جور حرف‌ها نیست، بحث را عوض می‌کند. اینجاست که انیمیشن جواب می‌دهد اینکه ربات‌ها هرچقدر هم مثل ما رفتار کنند یا احساساتی شبیه ما داشته باشند باز هم ربات هستند چون درکی از مرگ ندارند. در واقع انیمیشن تفاوت انسان و ربات را در مرگ اندیشی و فلسفه مرگ می‌داند.

 

تکنیک ناب شرقی

بدون شک انیمیشن میشل‌ها در برابر ماشین‌ها از نظر فنی بسیار کم نقص ظاهر شده است و طراحی انیمیشن با فضای آن کاملا هماهنگ است. اصلی‌ترین نکته‌ای که در بحث فنی انیمیشن باید به آن اشاره کرد، انیمیشن‌های ریزی است که بیان‌گر احساسات و حالات کاراکتر‌ها است. این تکنیک سال‌ها است که در انیمه‌های ژاپنی به کار می‌رود و یکی از جذابیت‌های این انیمیشن‌ها است. اما استفاده از این تکنیک در یک انیمیشن سه بعدی فکر بکری بود که در این انیمیشن پیاده شد و الحق که عالی از کار درآمده است.

خلاصه کلام

خلاصه اینکه اگر می‌خواهید دو ساعت هر چه غم دارید را فراموش کنید و فقط بخندید، توصیه می‌کنم این انیمیشن بی‌نظیر را از دست ندهید.

  • امیرحسین حیدری

داستان wolf of walkers روایت یک پدر شکارچی گرگ به همراه دخترش است که ساکنین یک شهر او را برای شکار کردن گرگ‌های درون جنگل استخدام کرده‌اند. رابین دختر گودفِلو شکارچی که علاقه زیادی به پدر و حرفه پدرش دارد یک روز به همراه شاهین دست ‌آموز خود به جنگل می‌رود و آنجا است که با راز جنگل مواجه می‌شود. داستان افسانه‌ای که بین مردمان شهر درباره گرگ‌ها از قدیم گفته ‌می‌شد نه تنها افسانه و اسطوره نیست که حقیقت محض است و پادشاه محافظ که مردم نسبت به او احساس ترس و احترام دارند خود نقش منفی داستان است.

رابین اما در جنگل با چه چیزی مواجه شد؟ راز جنگل چه بود؟ رابین با دختر شر و شیطونی مواجه شد که توانایی گرگ شدن دارد و طی اتفاقی ناخواسته رابین هم تبدیل به گرگینه می‌کند. رابین که حالا خود جزیی از خانواده گرگ‌ها است تازه می‌فهمد که این انسان‌ها هستند که با جنگل زدایی هر بار محل زندگی گرگ‌ها را کوچک‌تر می‌کنند و وقتی هم که گرگینه‌ها به همراه گرگ‌ها می‌خواهند از جنگل کوچ کنند پادشاه محافظ روح مادر مب که تبدیل به گرگ شده را حبس کرده و طی یک مراسم بزرگ قصد کشتن مادر مب را دارد.

رابین به همراه مب برای نجات مادرش به شهر می‌رود و با به هم زدن مراسم موفق به نجات مادر مب می‌شوند. پادشها محافظ پدر رابین را مجبور می‌کند و خودش ارتشی فراهم می‌کند تا کار را یک‌سره کند. اینجاست که نبرد نهایی شروع می‌شود و گودفلو در نهایت به اصل ماجرا پی‌ می‌برد و به کمک گرگینه‌ها و دخترش می‌رود که در نهایت پیروز میدان‌ می‌شوند و یک خانواده گرگینه‌ای رو تشکیل می‌دهند.

هدفی بزرگ‌تر از سرگرمی

هر اثر هنری فارغ از بحث سرگرمی هدف‌های بزرگتری پشت سر خودش دارد که wolf walkers به خوبی توانسته به این بخش از هدف خودش برسد. Wolf walkers اما پیام‌های بسیار مهمی هم دارد، پر رنگ‌ترین بخش انیمیشن به بحث استعمار انگلیس در ایرلند می‌پردازد. یکی از آثار استعمار به خوبی در این انیمیشن به نمایش گذاشته شده یعنی فراموش کردن تاریخ و اسطوره‌های بومی توسط مردم. جایی که عده‌ای از مردم گاهی به زبان می‌آورند که این یک پیمان قدیمی میان ما گرگ‌ها است اما وقتی پادشاه محافظ حرف می‌زند همه همراه با ترس و احترام حرف پادشاه محافظ را تکرار می‌کنند.

نکته بعدی درباره نقش دین در این انیمیشن است که بیشتر به خاطر دوره تاریخی‌ای است که انیمیشن در آن روایت می‌شود. یکی دیگر از دلایلی که مردم روی حرف پادشاه محافظ حرفی نمی‌زنند این است که پادشاه محافظ علاوه بر اینکه فرستاده‌ای سیاسی است نقشی مذهبی هم دارد. البته که حرف درباره رابطه دیون و مذهب با استعمار بسیار است که در این مقال نمی‌گنجد. مهم‌ترین پیام فیلم که البته همه داستان هم به دوش خودش می‌کشه، توجه و اشاره به اسطوره‌ها و افسانه‌ها است. گرگینه یکی از مهم‌ترین افسانه‌های اروپایی است که الحق تا جایی که ظرفیت هم دارد از آن استفاده کرده‌اند. انیمیشن wolf walkers هم به خوبی توانسته است از این افسانه استفاده کند به گونه‌ای که برای مخاطبی که با انواع گرگینه‌ها مواجه بوده اصلا تکراری نباشد.

یک آرت ساده و دلنشین

برای کسانی امثال من که کودکی خود را با انیمیشن‌های دوبعدی دیزنی گذرانده‌اند، دیدن دوباره یک انیمیشن دوبعدی خوش ساخت مزه دیگری دارد نسبت به کسانی که از همان ابتدا انیمیشن‌های سه بعدی و شلوغ دیزنی آن‌ها را تسخیر کرده است. انیمیشن ... از آرت بسیار خوبی برخوردار است و در طراحی‌ها و مناظر از اشکال هندسی ساده‌ای استفاده کرده مخصوصا شکل دایره و منحنی‌ها؛ یک طراحی ساده و دلنشیدن.

یکی ار نکات جالبی که در آرت این اثر به چشم می‌خورد و اصلا نکته آزار دهنده‌ای هم نیست نبود عمق(پرسپکتیو) در آن است. این نکته نه تنها ضعف نیست که حس و حال طراح این اثر را بی واسطه به مخاطب منتقل می‌کند، مخصوصا آخر بعضی سکانس‌ها که ابتدا رگ از صفحه می‌رفت و بعد طراحی‌ها از صفحه محو می‌شدند یا بر عکس. اگر انیمیشن ندای دریا (song of sea) را دیده باشید بدون شک طراحی‌های wolf walkers شما را به یاد انیمیشن ندای دریا می‌اندازد.

خلاصه کلام

خلاصه کلام اینکه انیمیشن wolf walkers از آن دست انیمیشن‌ها است که می‌توانید همراه با خانواده به تماشای آن بنشینید. ئقتی هم که انیمیشن به پایان رسید می‌توانید یک گفتگوی جذاب با کسی که لذت دیدن انیمیشن را با او تقسیم کرده‌اید داشته باشید، خواه فرزند یا فرزندانتان باشد یا شرک زندگیتان.

 

  • امیرحسین حیدری