مهمانخانه یک منتقد

هر اثر هنری پیامی بالاتر از سرگرمی دارد و نقد به دنبال این پیام‌ها است.

مهمانخانه یک منتقد

هر اثر هنری پیامی بالاتر از سرگرمی دارد و نقد به دنبال این پیام‌ها است.

این بلاگ مهمانخانه ذهن یک منتقده که دلش می‌خواد برداشتی که از آثار هنری داره رو برای کسایی که باهاش علاقه مشترکی دارند به اشتراک بذاره.

فرانسیس بیکن جمله معروفی درباره کتاب‌ها داره که من به تمام هنرها نسبتش می‌دم:
برخی کتاب‌ها را باید چشید،
بعضی را باید بلعید
واندکی را باید جوید و سپس هضم کرد!

من کسی‌ام که دنبال جویدن و هضم کردن هر اثر هنری که باهاش مواجه می‌شه هستم مثل انواع کتاب و سینما.

طبقه بندی موضوعی

حقیقت ماتریکس

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۰۲:۱۱ ق.ظ

 

خیلی از کسانی که فیلم می‌بینند و حتی کسانی که فیلم نمی‌بینند تو یه نکته اتفاق‌نظر دارند و اون اینه که سری فیلم‌های ماتریکس قشنگ و البته جزو فلسفی‌ترین فیلم‌ها است (البته به جز آخرین نسخه اون). ماتریکس اونقدر ارجاع به مسائل مختلف مثل علم اوایل (خیلی از ما این علم رو به علم اساطیر می‌شناسیم)، فلسفه، روان‌شناسی؛ عرفان و خیلی چیزهای دیگه داره که هر بار درباره یک بخشی از اون حرفی زده می‌شه که البته درسته اما کامل نیست.

برای اینکه منظورم رو بهتر برسونم بهتره که از کسی کمک بگیرم که تو مثال آوردن خیلی معروفه؛ بله مولانای خودمون رو می‌گم. حتماً داستان فیل در تاریکی مثنوی معنوی رو خوندید یا حداقل شنیدید. ماتریکس همون فیل درون تاریکی است که هر کس جایی از اون رو لمس کرده و برای اهالی بیرون از اتاق توصیف کرده. اما به نظرتون اون فیلی که داخل تاریکی خودش رو حبس کرده کیه یا اصلاً چیه؟

بدون شک هرکسی که ماتریکس رو دیده باشه متوجه درهم‌تنیدگی روابط بین کاراکترها با هم و مهم‌تر از اون رابطه شخصیت‌ها با محیط (بخوانید ماتریکس) شده. پس اگر هسته این درهم‌تنیدگی رو بشناسیم یعنی می‌تونیم این کلاف سردرگم رو باز کنیم؟ پس بیایید با هم تمام این تارهای درهم‌رفته رو کنار بزنیم ببینیم اصلاً اون وسط چیزی پیدا می‌شه یا نه! 

همه اجزایی که درون فیلم ماتریکس شاهدش هستیم یا خود ماتریکس است یا در ارتباط با اون، اما تا حالا از خودتون پرسیدید اصلاً ماتریکس چیه؟ ساده‌ترین جواب به این سؤال بدون شک یه دنیای برنامه‌ریزی شده است که توسط موجوداتی (ساخته دست بشر) هوشمندتر از انسان ساخته شده و انسان با شکستن قوانین این دنیا قراره خودش سازنده بعدی دنیا باشه؛ است. آیا این جواب غلطه؟ معلومه که نه اما جواب درستی هم نیست.

ماتریکس اگر قرار بود همین‌قدر ساده حرف بزنه الان این‌قدر معروف می‌شد؟ قطعاً نه. خواهران واچوفسکی (موقع ساختن ماتریکس برادر بودند) برای ساخت این اثر از مفهومی به اسم لوگوس استفاده کردند که چند ویژگی مهم داره. اول اینکه قدمتی به تاریخ فلسفه داره. دوم اینکه در عرفان مفهومی بسیار مهمه که گستره معنایی بالایی هم داره و سوم اینکه تقریباً در تمام ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی و همین‌طور بسیاری از عرفان‌ها وجود داره، بهش اعتقاد دارند و برای رسیدن به اون و درکش تلاش‌های زیادی انجام دادند.

لوگوس اما این وسط چی هست اصلاً (همین اول عذرخواهی می‌کنم یک کم ممکنه پیچیده بشه، اما در ادامه تعریف خیلی ساده‌ای ازش ارائه می‌شه)؟ لوگوس نزد پیشاسقراطیان همان عقل کلی است که جهان را هدایت می‌کند. رفته‌رفته سوفسطاییان از لوگوس با عنوان سخن و گفتار یاد کردند و فیلون یهودی آن را معادل رسول یا پیامبر می‌دانست. مسیحیت آن را مسیح و کلمه‌الله می‌نامید. در نزد ابن عربی لوگوس همان انسان کامل و حقیقت محمدیه است. هایدگر که از فیلسوفان معاصر است لوگوس را زبان و معادل چیزی که از طریق خودش، خودش را نشان می‌دهد بیان می‌کرد و در نزد دریدا لوگوس معادل با نوشتار و به معنی تجلی خداوند است. (برگرفته از مقاله بررسی مفهوم لوگوس از آغاز تا اکنون از پروین احمدی)

خلاصه لوگوس طبق مقاله فوق می‌شه: لوگوس همان مقام جامع وجودی فرازمان و فرا مکان کلمه است. اما بیایید از تمام این تعاریف گنگ فاصله بگیریم و لوگوس رو در دو کلمه خلاصه کنیم که برای همه ما آشنا است: کن‌فیکون. می‌دونم حتی همین عبارت کن‌فیکون هم عبارت ساده‌ای نیست و آدمی مثل ابن عربی رساله‌ای برای این عبارت نوشته به نام درخت هستی که البته سخت‌فهم است. پس لوگوس رو چی معنی کنیم که راحت باشه؟ به نظر من ساده‌ترین توضیح لوگوس (البته بدون حواشی اون) می‌شه: لوگوس، انسان کامل یا هر اسم دیگه‌ای بخواد داشته باشه یعنی چیزی که فکر می‌کنه، تصمیم می‌گیره، انجام می‌ده اما انسان نیست! (چقدر هم ساده شد!).

حال باتوجه‌به تعاریفی که بالا گفته شد می‌شه گفت آیا ماتریکس همون لوگوس یا انسان کامله یا نه؟ اوایل متن این سؤال پرسیده شد که اصلاً ماتریکس چیه و ساده‌ترین جوابی که به اون داده شد این بود که ماتریکس یک دنیای برنامه‌ریزی‌شده است که ... . آیا این توضیح ساده با تعاریفی که از لوگوس داده شد منطبق نیست؟ به‌عنوان‌مثال؛ ماتریکس همان عقل کلی است که جهان را هدایت می‌کند یا ماتریکس چیزی است که از طریق خودش، خودش را توضیح می‌دهد و در آخر ماتریکس یعنی چیزی که فکر می‌کنه، تصمیم می‌گیره، انجام می‌ده اما انسان نیست (در مثال‌ها به‌جای کلمه لوگوس ماتریکس قرار گرفته).

اکنون که متوجه شدیم ماتریکس منطبق بر تعاریف لوگوس است حال باید دید نسبت کاراکترهای اصلی این فیلم با خود ماتریکس به چه صورتی است. برای درک بهتر این نسبت‌ها از دستگاه فکری عرفان ایرانی - اسلامی استفاده می‌کنیم چون که مفهوم لوگوس که ابن عربی برای اولین‌بار از اون به‌عنوان انسان کامل یاد کرده در این عرفان نقش مهمی داره. ماتریکس بیشتر از یک شخصیت اصلی داره (و فقط یک قهرمان). شخصیت‌های اصلی ماتریکس عبارت است از: نیو (قهرمان داستان)، مورفیوس، ترینیتی و با اغماض سایفر.

 

کلیدی‌ترین شخصیت ماتریکس بدون شک مورفیوس با بازی بی‌نظیر لارنس فیشبرن در فیلم نمادی از پیر، مرشد، راهنما است، مورفیوس که خودش در ظلمات قدم گذاشته و حقیقت لوگوس را کشف کرده و دیده حالا به دنبال آگاه کردن افرادی است که در آنها استعداد مواجهه با حقیقت را می‌بیند. اما همونطور که در فیلم هم می‌بینیم مورفیوس خود به آخر این راه نرفته و تنها نشان‌دهنده راه است. در مقابل مورفیوس دو شخصیت قرار دارد دو رهرو یا سالک؛ ترینیتی و سایفر که با اینکه هر دو یک راه را در پیش روی خود می‌بینند و راه توسط یک نفر به آنها نشان‌داده‌شده اما به مقصدی متفاوت می‌رسند.

یکی از آثار ابن عربی به اسم ما لا یعول علیه (آنچه بر او اعتماد نشاید) بر این موضوع تکیه دارد که سالک در طی طریق خود با مظاهر مختلفی روبرو می‌شه که با راهنمایی پیر است که به سلامت می‌گذرد. موضوعی که در فیلم ماتریکس هم به آن خیلی پرداخته می‌شه و نمونه این اعتماد کردن و ایمان رو می‌شه در سرنوشت ترینیتی و سایفر مشاهده کرد، زمانی که سایفر واقعیت ماتریکس (لوگوس) رو مشاهده کرده و بدون توجه به راهنمایی‌های مرشد خود (مورفیوس) اسیر این واقعیت می‌شه. درست برخلاف نیو و ترینیتی.

ترینیتی اما همان سالکی است که همیشه پیرو پیر خود است و کمال رو در همین پیرو بودن پیدا کرده است. در نهایت با شخصیت نیو مواجه هستیم او همان سالکی است که به دنبال انسان کامل است. نیو به دنبال راه است و وقتی مورفیوس راه را به او نشان می‌دهد قدم در راه می‌ذاره، در واقع نیو همان عارف یا سالکی است که ما داستان‌ها و ابیات بسیاری درباره آن در ادبیات خود هستیم. اگر بخواهم نیو را با مثالی در ادبیات عرفانی خودمان نشان بدهم بهترین و آشنا‌ترین مثال همان سی مرغ عطار است که نهایت می‌رسند.

 

خلاصه اینکه؛ در این متن سعی شد تا هسته اصلی و روابط فیلم ماتریکس نمایان بشه و کلاف سردرگم این فیلم تا حد زیادی باز بشه. لایه‌های دیگه فیلم به این خاطر شکل گرفته‌اند که برادران (خواهران) واچوفسکی در فیلم چیزی را بی‌معنا نگذاشته‌اند و فیلم پر است از ارجاع‌های گوناگون. حال باتوجه‌به توضیحات بالا ماتریکس چهار چرا فیلمی ناامیدکننده است؟

 

  • امیرحسین حیدری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی